علی فتحی پور
اصل در عقود لزوم است یعنی وقتی عقدی بر طبق قانون صحیحا واقع شد بین متعاقدین و قائممقام قانونی آنان لازم الاتباع است مگر آنکه علت قانونی دیگری موجب انحلال آن گردد.مادهء 219 قانون مدنی ایران همین قاعده را که در حقوق اسلام به «اصالة اللزوم»معروف است بیان مینماید که میگوید:
«عقودی که بر طبق قانون واقع شده بین متعاملین و قائممقام آنها لازم الاتباع است مگر اینکه برضای طرفین اقاله یا بعلت قانونی فسخ شود.»
علل قانونی که موجب بر هم زدن تعهدات میشوند عبارتند از فسخ noitiliser uo noituloser رجوع '' noitacover اقامه و غیره که همه را میتوان تحت عنوان جامع و کلی فسخ مورد بحث و مطالعه قرار داد.
در قوانین ایران-نه قانون مدنی و نه قوانین دیگر-تعریفی از فسخ بعمل نیامده و فقط ماده 184 قانون مدنی ضمن تعریف انواع عقود یکنوع را بنام«عقد خیاری» ذکر کرده و ماده 188 در تبیین این ماده مقرر داشده است که:«عقد خیاری آنستکه برای طرفین یا یکی از آنها یا برای ثالثی اختیار فسخ باشد»و مواد 396 تا 457 قانون مزبور بدون آنکه از خیار تعریفی کرده باشد احکام عقود خیاری و انواع خیارات را بیان نموده و در ماده 456 تصریح کرده که:«تمام انواع خیار در جمیع معاملات لازمه ممکن است مگر خیار مجلس و حیوان و تأثیر ثمن که مخصوص بیع است.»
لفظ«خیار»در لسان عرب از لحاظ دستوری اسم مصدر است و مأخوذ از اختیار است معنی لغوی خیار اینستکه شخص مطلقا مالک امری شود اعم از اینکه مالک فسخ عقد باشد یا اجازهء بیع فضولی یا غیر آن.اما باید دانست که همیشه متعلق خیار افعال انسانی است و هیچوقت کلمهء مزبور بر مالک شدن اعیان و منافع اطلاق نمیگردد بنابراین اگر کسی بگوید اختیار فلان عین یا منفعت بدست فلان کس است مقصود اینستکه تصرفات یا مداخله در آن با اختیار و اراده او است.
مواد قانون ایران نه تنها تعریف صریح و مشخصی از فسخ ننموده بلکه قاعدهای کلی و عمومی هم برای فسخ بیان نکردهاند که جامع افراد و مانع اغیار باشد.احکام خیارات در مواد متعددی پراکنده و متفرقند و در عقود معینه از قبیل بیع،اجاره و غیره هم هر یک بمورد خود از فسخ آن بحث شده است.شاید علت اتخاذ این روش از طرف قانونگذار توجه کامل وی به قاعدهء اصالة اللزوم باشد چه در اینصورت فسخ عقود لازمه،استثنائی است که بر اصل کلی حقوقی مزبور وارد آمده و بنا بر اصل دیگری استثناء را باید در کوچکترین دایره ممکنه محدود نمود و آن را بدون جهت توسعه نداد و قانونگذار ما نیز بجای بیان یک قاعدهء عام و کلی موارد استثناء را یک بیک بر شمرده تا مبادا با سوء استفاده از کلیت قاعدهء موضوعه نقض غرض بعمل آید.
ولی قوانین کشورهای دیگر از قبیل فرانسه،آلمان،سویس و غیره هر یک علاوه بر تفصیلیکه ضمن عقود معینه در مورد فسخ دادهاند کلیاتی هم دربارهء آن وضع نمودهاند.اما در هیچیک از این قوانین تعریفی از فسخ نشده است تا در موارد شبهه بتوان آنرا ملاک تشخیص فسخ از سایر طرق انحلال عقود دانست.سادهترین تعریفی که از فسخ بنظر میرسد اینستکه گفته شود:«فسخ عبارت از اختیار یکطرف قرارداد است که مستند به شرط طرفین،فعل یا ترک فعل یکطرف و یا حکم تفسیری قانون باشد و موجب بر هم زدن تعهد شود».فسخ غالبا عقوبت و مجازاتی است که دامنگیر یکی از طرفین تعهد میگردد که تکالیف مقررهء خود را که بوسیلهء عقد بوی محول شده است انجام نداده یا در طرز انجام دادن آنها تخلف ورزیده است.
مبنای حقوقی فسخ دو امر مسلم و بدیهی است:یکی عدالت و انصاف etiuqe و دیگر قاعدهء سببیت .etilasuac
از نظر عدالت چگونه عقل سلیم حکم میکند که یکطرف قرارداد به تعهد خود وفا نکند یا در مقررات و شروط آن اخلال نماید و طرف دیگر همچنان ملزم بایفای التزامات متقابل خود باشد؟اگر مشتری حاضر به تسلیم ثمن نباشد و بایع بهمین جهت نخواهد مبیع را تسلیم وی کند،ندادن حق فسخ ببایع و الزام انفرادی وی به ایفای تعهد ظلم محض است بنابراین باید به بایع حق فسخ و بر هم زدن معامله را داد تا از این رهگذر بوی ستمی وارد نیاید.
و اما مبنای دیگر که نظریهء سببیت etilasuac میباشد اجمالا از این قرار است:
در عقود عموما و در عقود معوض sel startnoc seuqitam gallants خصوصا یک غرض قانونی tub euqidiruj وجود دارد که عاقد در تعهد خود آنرا منظور نظر داشته است:
مثلا در بیع که عقدی معوض است بایع ملتزم به نقل ملکیت مبیع میشود برای آنکه مشتری هم ملکیت ثمن را بوی انتقال دهد و از طرف دیگر مشتری ملتزم به تأدیه ثمن میگردد برای آنکه مالک مبیع شود بنابراین سبب تعهد هر یک از بایع و مشتری تعهد دیگری است.و نسبت به شروط ضمن عقد تردیدی نیست که شروط مزبور مبنای تراضی طرفین tnemetnesnoc در ایجاد تعهد است و فقط همان تراضی است که برای آنان ایجاد تعهد میکند: sulos susnesnoc tagilbo بنابراین وقتی یکی از آنان از شروط مزبور تخلف کند و طرف دیگر باین امر رضایت ندهد تعهد او هم متقابلا باید ساقط گردد و از بین برود.
حتی در عقود غیر معوض که التزامات مادی متقابلی وجود ندارد حق فسخ روی محور سببیتی که میتوان آن را«سببیت معنوی»نامید دور میزند:
مثلا در قانون مدنی فرانسه(ماده 894)که در مورد عقد هبه اصل را عدم رجوع شناخته و رجوع را امری استثنائی دانسته مبنای حقوقی هبه را تبرع صرف sumina idnanod معین نموده است معهذا یکی از موارد استثنائی رجوع را«حق ناشناسی متهب» esuac d '' edutitargni شمرده است و این امر میرساند که در عقد هبه واهب از آنجهت قسمتی از اموال خود را بملکیت متهب منتقل میکند که مثلا جلب محبت او را بنماید. سبب تملیک واهب جلب محبت متهب است و لذا اگر متهب حق ناشناس باشد و نسبت بواهب محبتی نورزد و پاس لطف و مرحمت وی را بجا نیاورد واهب حق رجوع یعنی فسح عقد هبه را خواهد داشت(ماده 955 قانون مدنی فرانسه).
بنا بمراتب فوق بر فرض هم قوانین برای فسخ مقرراتی وضع نمینمودند این امر از روح قانون و اصول حقوقی و عدالت و انصاف استنباط و استنتاج میگردید.
فسخ در قوانین خارجی:
الف: فسخ در قانون رم:
رومیها در موقع عدم انجام تعهد از طرف متعهد قائل به فسخ نبودند بلکه بطور کلی هر گاه عاقدی حاضر بانجام تعهد خود نمیشد طرف دیگر میتوانست بحاکم مراجعه کرده تقاضای الزام وی را بانجام دادن آن بنماید و برای این منظور از تمام وسائل قانونی موجوده استفاده کند لذا غالبا حق عاقدی که قبلا تعهد خود را انجام داده بود در معرض تضییع و تلف بود و چه بسا بعلت افلاس متعهد دیگر یا حدوث قوهء قاهره و یا اتفاق غیر مترقبهای ایفای تعهد از طرف وی متعذر یا متعسر میگردید و به کسیکه بدوا تعهد را انجام داده خسارت جبران ناپذیری متوجه میشد اما چون در قانون رم قاعدهء دیگری بود که اگر مدیون از ادای دین خود عاجز میشد تن وی در مقابل آن بدهی ضامن معتبری برای بستانکار بود و میتوانست او را ببردگی بگیرد و از حاصل خدماتش طلب خود را استیفا نماید حق او احقاق میگردید. رفته رفته که از قدرت قاعدهء مزبور کاسته شد رومیها ناچار گردیدند استثناآتی بر لزوم بلاقید و شرط عقود قائل شوند از اینقرار:
1- در مورد بیع نقدی ua tnatpmoc ملکیت مبیع به مشتری وقتی منتقل میشد که مشتری تمام ثمن را میپرداخت لذا در صورتیکه بایع قبل از گرفتن ثمن مبیع را تسلیم نموده بود،حق داشت در صورتیکه مشتری ثمن را نپردازد مبیع را پس بگیرد و بیع را فسخ نماید مگر آنکه بمشتری مهلتی برای پرداخت ثمن داده یعنی بیع را بصورت مؤجل tiderca درآورده بود که در اینصورت حق استرداد مبیع و فسخ معامله را نداشت(1).
(1)این نوع فسخ عینا نظیر خیار تأخیر ثمن قانون اسلام و حقوق ایران است.
2- در عقود معوض،هر گاه عبارات قرارداد در مورد کسیکه بدوا بایستی قیام بایفای تعهد نماید ساکت بود کسیکه دعوی مطالبهء ایفای تعهد علیه وی میشد حق داشت با تمسک ه قاعدهء تدلیس oitpecxe ed lod از انجام تعهد خویش خودداری کند و مادام که باین امر تمسک میکرد الزامی نداشت که تعهد خود را انجام دهد زیرا یکی از وسائل تدلیس و تقلب مطالبهء ایفای تعهد از ناحیهء طرف است بدون اینکه خود شخص قیام بایفای تعهدش نماید.
3- هر گاه عقدی بدون ذکر نام emonnitartnoc مخصوص نقل ملکیت در مقابل نقل ملکیت od tu sed ،یا نقل ملکیت در مقابل انجام عمل od tu saicaf ، بود و یکی از طرفین تعهد خود را بدون آنکه طرف وی تعهدش را انجام دهد ایفا میکرد کسیکه تعهد را انجام داده بود حق داشت باعتبار اینکه در اینمورد طرف استیفای منفعتی کرده بدون آنکه وجه یا اجرتی بپردازد اقامهء دعوی کند و مطالبهء آنچه را طرف بدون جهت دریافت داشته است oitcidnoc asuac atad non atuces بنماید.
4- در میان رومیان مرسوم بود که در بیع معوض شرطی بنام xel airossimmoc مقرر مینمودند و عبارت از شرطی بود که بموجب آن در صورتیکه مشتری در پرداخت ثمن در موعد معین تعلل مینمود بایع حق فسخ معامله را پیدا میکرد و بنابراین همینکه ثمن پرداخت نمیشد شرط تحقق مییافت و ملکیت مبیع به بایع بر میگشت و مشار الیه حق داشت مبیع را حتی اگر در آن تصرفاتی هم شده و بغیر هم منتقل گردیده بود مسترد دارد و این عکس حالت فوق بود که در آن فقط بایع میتوانست مطالبهء رد عین شئی oitcidnoc را بنماید و این قاعده با عدالت و منطق منطبق است زیرا در صورتیکه بایع حق استرداد مبیع را در صورت تصرف مشتری نمیداشت مشتری برای اسقاط حق فسخ بایع فورا بعد از عقد در آن تصرفاتی میکرد یا آن را و لو بصورت ظاهر هم شده بدیگری منتقل مینمود و بدین ترتیب موجب تضییع و تفویت حق بایع میگردید.
گذشته از وسائل چهارگانه فوق که بعد از ایفای تعهد از ناحیهء یکطرف قابل استفاده بود وسیلهء دیگری نیز در قانون رم بود که از آن پیش از ایفای تعهد استفاده بعمل میآمد و آن توقیف ایفای تعهد oitpecxe non itelpmida sutcartnoc است که اجمالا عبارت از این بود که هر گاه یکی از طرفین تعهد قبل از آنکه تعهد خود را انجام دهد از طرف مقابل تقاضای ایفای تعهد متقابل وی را مینمود او میتوانست با استناد باین قاعده از ایفای تعهد خویش خودداری کند و آن را متوقف بر ایفای تعهد طرف مقابل عقد نماید.(1)
(1) متعاقدین بنابر اصل آزادی قراردادها حق دارند معاملهء خود را حالا یا مؤجلا انجام دهند و در هر حال احترام ارادهء آنان لازم و واجب است.اگر عقدی حال بود طرفین تعهد باید تعهدات متقابل خود را با رعایت تقارن کامل etienatlumis در یکزمان انجام دهند:(بقیه پاورقی در صفحه 56)
ب:فسخ در حقوق فرانسه:
از آنجا که حقوق رم یکی از منابع مهم و اساسی حقوق مدنی فرانسه قبل از تدوین قانون مدنی ناپلئونی edoc noelopan بود دو قاعده حقوق رم(یکی قاعدهء توقیف ایفای تعهد oitpecxe non itelpmida sutcartnoc و دیگری شرط فسخ ( xel airossimmoc در روابط تجاری و معاملاتی مردم آن کشور وارد و شایع گردیده و مخصوصا شرط فسخ بقدری رایج و معمول شده بود که محاکم قدیم فرانسه در موارد سکوت متعاقدین آنرا جزو اموری میشمردند که عرفا بنای عقد مبتنی بر آنها است و لذا اگر در مواد قراردادی راجع بآن تصریحی نمیشد آن را از شروط ضمنی قرارداد میدانستند.
پس از وضع قانون ناپلئون شرط فسخ قانون رم بنام( noitidnoc eriotuloser ) وارد قانون مزبور گردید.ماده 1183 قانون مدنی فرانسه مقرر میدارد:«شرط فسخ آنستکه وقتی در ضمن عقد ذکر شود پس از تحقق موجب بر هم زدن عقد گردد بطوری که گوئی عقدی وجود نداشته است.
در اینموقع هیچ یک از اجزاء تعهد قابل ایفا نیست فقط هر گاه حالت یا نتیجه مشروط تحقق یابد دائن ملزم به مسترد داشتن آنچه دریافت نموده میگردد.
و مادهء 1184 قانون مزبور به پیروی از نظر قضائی آنزمان شرط فسخ ضمنی را بیان نموده مقرر میدارد:«شرط فسخ دائما و همیشه در عقود معوض مستتر است و آن در صورتی است که یکی از عاقدین تعهد خود را انجام ندهد. در اینحالت عقد خود بخود منفسخ نمیشود بلکه عاقدی که تعهد بنفع وی بوده و انجام نشده خیار دارد که در صورت امکان طرف را اجبار بانجام تعهد کند و یا از وی مطالبه خسارات و فسخ معامله را بنماید.
مثلا در عقد بیع حال،مشتری باید فورا ثمن را بپردازد تا حق مطالبهء تسلیم مبیع را داشته باشد و بالعکس بایع باید فورا مبیع را تسلیم کند تا حق مطالبهء تحویل ثمن را پیدا نماید بنابراین همانطور که در متن اشاره شد و پوتیه و دوما reihtop te tamod دو دانشمند معروف فرانسوی هم متعرض شدهاند التزام هر یک از طرفین عقد مجوز التزام طرف دیگر است و مخصوصا پوتیه در این باره میگوید:مشتری وقتی باید ثمن را بپردازد که مبیع بوی تسلیم شده باشد.بعبارت اخری اگر یکی از متعاملین به تعهد خود وفا ننمود حق مطالبهء ایفای تعهد را از ناحیهء طرف مقابل نخواهد داشت.
این قاعده یعنی قاعدهء توقیف ایفای تعهد در قانون ایران مورد بحث قرار نگرفته و در قانون فرانسه هر صریحا ذکر نشده بلکه طی مواد 1162،1613 و 1653 بآن اشاره گردیده است ولی مفسرین قانون رم در قرون وسطی که به مفسرین تفاسیر قانونی sruetassalgtsop معروف بودند آن را مورد بحث قرار دادهاند و ماه 320 قانون مدنی آلمان مصوب سال 1900 میلادی نیز صریحا این قاعده را بیان نموده است.و باید مطالبهء فسخ بوسیلهء مراجع قضائی بعمل آید و ممکن است بمدعی علیه بنا باوضاع و احوال قضیه مهلتی برای انجام تعهدش داده شود».
راجع باینکه آیا حق فسخ در عقود معوض مستتر است یا در سایر عقود نیز ممکنست وجود داشته باشد بین دانشمندان حقوق فرانسه اختلاف عقیده وجود دارد. بعضی منکر وجود حق فسخ در عقود غیر معوض شدهاند مثل اوبری yrbua و لوران tnerul و جریان آنرا در بعضی عقود عیر معوض مثل قرض و عاریه استثناآتی بر اصل کلی دانستهاند.برخی حق مزبور را در عقود بلا عوض نیز جاری و ساری دانسته منتهی نام آن را در عقود بلا عوض تغییر داده بجای«فسخ» noituloser